مرتضی عفتی از فرماندهان دوران دفاع مقدس است که بعد از پایان جنگ تحمیلی زمانی که سردار سلیمانی مأموریت مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور را عهده دار شدند با ایشان همکاری نزدیکی داشتند.
در آستانه سالگرد سردار دلها، سردار عفتی در گفت و گویی به بیان خاطرات و ویژگی های سردار سلیمانی پرداخته است از جمله خاطره ای در خصوص مذاکره با اشراری که بیش از 90 نفر از پرسنل نیروی انتظامی که دوران آموزش را طی می کردند، را به گروگان گرفته و در حال انتقال به افغانستان بودند.
***
یک روز در ماده کاریز بودم بیسیمچی گفت حبیب با یاسر کار دارد (اسم من یاسر بود و حبیب سردار سلیمانی)، دستور دادند هرچه سریعتر با نیروها بیا کولهسنگی که اشرار حدود ۹۰ نفر از نیروهای آموزشی نیروی انتظامی را گروگان گرفته و قصد دارند ازطریق پاکستان یا افغانستان به آن سوی مرز ببرد و نباید بگذاریم این کار صورت بگیرد.
با نیروهای مستقر در ماده کاریز حرکت کردم وقتی به کولهسنگی رسیدم سردار با صدای بلند گفت: کسی که باید برود بالا آمد، آن زمان فرمانده نیروی انتظامی سردار بهرام نوروزی بود ایشان هم آنجا بود.
نحوه مذاکره سردار سلیمانی
متوجه شدم اشرار در ملک سیاه کوه مستقر شدهاند و سردار سلیمانی با کسب تکلیف ازمقام معظم رهبری این اجازه را گرفته بود که اگر حتی متحمل یک جنگ شویم گروگانها باید آزاد شوند، این فرمان تا اندازهای مشکل ما را حل میکرد یعنی میتوانستیم با نفوذ در خاک پاکستان و افغانستان اشرار را محاصره کنیم که این کار به سرعت انجام شد ولی مشکلات برای عملیات بود چرا که اگر میخواستیم اجرای آتش کنیم و با توپخانه و خمپاره اشرار را وادار به تسلیم کنیم گروگانها قطعاً آسیب میدیدند و اگر میخواستیم محاصره را طولانی کنیم اولا مشکل بود و ثانیاً باز هم گروگانها تلف میشدند.
یک راه باقی بود و قبول تلفات آن هم با ریسک بالا و عملیات نفوذ که بسیار مشکل بود. دشمن روی ارتفاع بر ما مسلط بود و امکان مانور را برای دشمن فراهم میکرد که با کمترین تلفات بیشترین تلفات را از ما بگیرد. چارهای نداشتیم جز قبول تلفات و مقام معظم رهبری فرمان را صادر فرموده بودند که باید گروگانها آزاد شوند.
توسط بیسیم راکال با بیت حضرت آقا ارتباط داشتیم و هر لحظه حضرت آقا نتیجه را میپرسیدند بعد از اینکه سردار از محاصره کامل اطمینان پیدا کردند دستور حمله را صادر نمودند ابتدا نیروهایی که از آن طرف مرز برای کمک به اشرار از طریق رباط افغانستان در حرکت بودند با اجرای آتش حجیم و دقیق یا کشته شدند و یا فرار کردند.
از مکالمهای که بین اشرار و نیروهای آن طرف مرز شنود میشد گویا وحشت اشرار بود. قبل از اجرای آتش فردی بهنام خلیفه که خود را حاکم رباط میخواند میخواست میانجیگری کند سردار قبول نکرد و به من دستور حرکت داد و من با نیروها حرکت کردم مخصوصا سردار از جایی دستور حرکت داد که کاملا در دید دشمن قرار بگیریم بعد از آن اجرای آتش و حرکت ما اشرار راضی به مذاکره شدند و سردار پس از کسب تکلیف از حضرت آقا و بهم خوردن تعادل روحی دشمن توسط خلیفه راضی به مذاکره شد.
سردار سلیمانی قاعده مذاکره را بلد بود
من قاسم سلیمانی هستم خوب بدانید با چه کسی طرف هستید، ده دقیقه دیگر ملک سیاه را به آتش میکشم و نسلی از شما باقی نخواهم گذاشت
سردار قاعده مذاکره را بلد بود. آنها وقت خواستند سردار قبول نکرد و پیام داد که ما جنگ هشت ساله را پشت سر گذاشتهایم اگر فکرمیکنید گروگانها مانعی برای اجرای عملیات هستند در اشتباه هستید. ما برای حفظ کشور و انقلاب هیچ ابایی از تقدیم شهید نداریم. من قاسم سلیمانی هستم خوب بدانید با چه کسی طرف هستید، ده دقیقه دیگر ملک سیاه را به آتش میکشم و نسلی از شما باقی نخواهم گذاشت.
دشمن ترسیده بود و پیشنهاد کردند شما یک راه را باز بگذارید ما میرویم و گروگانها در اختیار شما باشد. سردار با هیبت و قاطع فرمود تا گروگانها آزاد نشوند حرف مذاکره نزنید آماده باشید که من دستور حمله را صادر کردم و با بی سیم اعلام شروع حمله دادند. وقتی دشمن قاطعیت سردار را دید پرسید چه ضمانتی هست که بعد از اینکه گروگانها آزاد شدند شما عملیات نکنید؟ سردار گفت من قاسم سلیمانی هستم و باید به قول و عهدی که میدهم اطمینان کنید.
نمیدانم در این پیام چه بود که راضی شدند بدون هیچ پیش شرطی گروگانها را آزاد کردند و بعد هر چه بچهها اصرار بر ادامه عملیات کردند راضی نشد. حتی بچهها گفتند شما بروید ما ادامه میدهیم سردار با اطمینان گفت: قطعا حضرت آقا راضی نخواهند شد و وقتی از آقا پرسیدند ایشان فرمودند به قول خودتان وفا کنید. سردار خود در صحنه نبرد بود و خیلی وقتها همانند یک تکاور ساده عمل میکرد.